درسته که یه غول کوچولوی ترسناک به اسم کرونا اومده توی خیابونا و ما سی روزه از خونه بیرون نرفتیم..... اما منتظر اومدن عمو نوروزیم.... هفت سین آماده کردیم.... منتظرش نشستیم و نشستیم..... بازم نشستیم و نشستیم.... اما کسی نیومد..... تا اینکه با خودم فکر کردم باید لباسای عید رو بپوشیم..... شاید اینجوری عمو نوروز بیاد ببینیمش.... لباسای خوشگل پوشیدیم و بازم منتظرش نشستیم و نشستیم.... عکسای خانوادگی گرفتیم... همچنان منتظر نشستیم و نشستیم... یه دفعه گفتن هورا نوروز اومد عیدت مبارک.... عیدی بهم دادن.... روبوسی خانوادگی به سبک کرونایی کردیم.... اما من کسی رو ندیدم که اومده با...